دانشجویان مواد دانشگاه تجن

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید، هیچ راهی نیست که آن را نیست پایان، غم مخور

دانشجویان مواد دانشگاه تجن

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید، هیچ راهی نیست که آن را نیست پایان، غم مخور

ترم اول

سلام به زندگی، به تمام پنجره هایی که در روبروی ما قرار دارد و تنها اشاره ای از دستانمان را می طلبد تا به رویمان گشوده شود و تمام افق های زیبا را که قرار است از چهارچوب آن پنجره دیده شود، قبل از آن خود رقم بزنیم.
هر چه بود و نبود گذشت.
روزهایی روشن، روزهایی تیره، روزهایی پر حرارت و آفتابی و روزهایی سرد و بارانی
خیلی سریع گذشت به اندازه ی یک پلک به هم زدن بود. راست می گویند که دنیا دو روزه.
محیطی کوچک بود که آن را واقعا می توان دوست داشت. دوست داشتن به علت وجود دل هایی بزرگ تمام کوچکی اش به پهنای یک اقیانوس در برابر دیدگان جلوه می کرد و با طبع شیرینش می تونستی زیباترین لحظه های زندگی را برای خود رقم بزنی اما حیف، که در این ترم تا آن جا که ممکن بود رقم نخورد، شاید هم بتوان گفت که خیلی کم بود و آن را هم می توان به علت وجود حس غربت گذر کرد. حس غربت همان طور که می دانید از آنجایی بود که چشم ها پیرامونشان را نا شناخته می دیدند و هم نشینانشان را ناشناس. به هر حال با نگاهی به آینده می توان پیوند های دل با دل را دید و گرمایش را حس کرد.