دانشجویان مواد دانشگاه تجن

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید، هیچ راهی نیست که آن را نیست پایان، غم مخور

دانشجویان مواد دانشگاه تجن

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید، هیچ راهی نیست که آن را نیست پایان، غم مخور

مادر بزرگ

مادر بزرگ، از اسمش پیداست که با همان نقش های مادری مثل نوازش های شبانه، بوسه های عمیق وجودی شاعرانه، اشک هایی از روی دلواپسی و نگرانی از سیاهی های سرد و پر خطر دنیوی برای نوه ی خود که همیشه مثل مادر سن او را در همایل اوایل کودکی ثابت نگه می دارد و تپش های قلبش را برای کودک می توان شنید. حال او نیست، او در بهشت است و می توان او را با لبخندی همیشگی بر روی لبهایش دید که بر تختی زیبا در قصری با شکوه نشسته است.

گفتم با لبی خندان، می دانی چرا؟

او تو را می بیند، کودکی که در این دنیا در حال بازی است. گاهی تو گریه می کنی و گاهی خوشی و گاهی سختی می کشی و گاهی هم آرام و آسوده نشسته ای و مادر بزرگ تنها یک واکنش به رفتار های تو نشان می دهد و آن هم خنده ای است که از اعماق وجودش شکل می گیرد و با اطمینان قلبی شدید می داند که تو سعادتمند می شوی.

همین تازه مادر بزرگ با من تماس گرفت و گفت که به کودکم بگو که گریه نکند، من می خندم حال تو چرا این گونه ای. دنیا که به آخر نرسیده است و تنها من خانه ام را عوض کرده ام، آن هم خانه ای که بتوانم برای همیشه با دیدی کامل از بازی های تو لذت ببرم. حال چه می خواهی اگر گریه کنی و گریه ات آرام نشود، دیگر برای من حرکتت بازی نیست و غم بار خواهد بود.

حالا به نظر خودت دوست داری مادر بزرگ ناراحت باشه یا با بازی هایت همیشه شادش کنی.

« یادمان باشد، هیچ انسانی از کنارمان نمی رود و همیشه وجودش را می توان حس کرد و با دیدی بلند برای همیشه او را در جایگاهی ثابت در بهشت می توان دید.»

بهشت در روبروی دیدگان قرار دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد